چالش ها و مشکلات مردم افغانستان

چالش ها و مشکلات مردم افغانستان

بروز رسانی تازه ترین اطلاعات و خبرهای افغانستان و منطقه
چالش ها و مشکلات مردم افغانستان

چالش ها و مشکلات مردم افغانستان

بروز رسانی تازه ترین اطلاعات و خبرهای افغانستان و منطقه

بخش های از نامۀ شخصی دکتور نجیب الله شهید

بخش های از نامۀ شخصی دکتور نجیب الله شهید


 

چهار جنرال مسئول تمام قوت های اساسی، دلاورلوی درستیز، نبی عظیمی مسوول گارنیزیون کابل و معاون وزیر دفاع، فتاح قوماندان هوایی، سید اعظم قوماندان گارد یکجا در دفتر کارم نزدم آمدند که شما خود را بما تسلیم کنید که اوضاع خراب می شود و ما امنیت شما را نگاه می کنیم!! از دفتر خود خارج شان کردم و خود را دست بسته به آنها تسلیم نکردم.

*****

روز یکشنبه (۲۳ حمل ۱۳۷۱) با تمام جنرالان و مسئولین هر سه قوای مسلح جلسه دایر کردم و برایشان گفتم که بروز جمعه یک کمیتهء بیطرف که اصلا ً به هیچ حزب و تنظیم نیستند ولی همه بشمول ما با آنها توافق نموده ایم وارد کابل می شوند و مطابق به اعلامیهء که من داده ام قدرت را تسلسم می گردند. از ۳۵ نفر ۱۸ نفر شان بروز جمعه برای آمدن بکابل آماده شده اند، این افراد با خود و در جیب خود کدام اردو یا ژاندارم یا قوت امنیتی را ندارند که بیاورند، ناگذیر بالای قوای مسلح وادارهء دولت شما تکیه خواهند زد و شما هم صادقانه با او شان همکاری کنید و دیگر اینکه ملل متحد نیز در کنار آنها و شما قرار می گیرد. بعد از ۴۵ روز گردهمآیی همه افغان ها (لویه جرگه یا مجلس یا شورای افغانی) جلسه نموده حکومت موقت را برای یکمدت توافق شدهء یک سال یا یک و نیم سال بوجود آورده، قانون اساسی موقت را تصویب و انتخابات را براه می اندازند. به این ترتیب صلح تأمین و جنگ خاتمه میپذیرد، من برای قربانی و گذشتن از اقتدار حاضر شده ام. شما همه به جای خود می مانید، هوش کنید که دست به کدام ماجرا نزنید و کدام کودتایی را سازمان ندهید که اول خودتان می سوزید. یک بیانیهء مفصل که ثبت شده است اما نشر نشد- بیانیهء تاریخی که بعداً شما خواهی دید. گوش های شانرا باز کردم (زیرا از پلان ها آگاهی داشتم. شاید بگوئید چرا پلان ها را خنثی نکردی. می توانستم اینکار را بکنم ولی دوباره دست به شمشیر می بردم در حالیکه من اعلامیهء استعفای خود را یکماه قبل داده بودم، باز مردم و جهان و ملل متحد و همه می گفتند که نجیب دروغ می گفت از یکسو آمادگی برای سپردن قدرت را بخاطر تامین صلح ابراز می کرد و از سوی دیگر برای حفظ قدرت دست به شمشیر می برد و مردم را از دم تیغ می گذراند. او یک قدرت طلب است نه صلح طلب و قوت ها در داخل و خارج وضع را خراب تر می ساختند و مسئولیت همه خرابی ها از لحاظ تاریخی به دوش من می افتاد. مثل که امروز بدوش دیگران، توطیه گران و دسیسه کاران افتیده است. در آن وقت ملل متحد هم با من نمی بود و دها مطلب منفی دیگر... مسئولیت در برابر مردم و تاریخ را چه جواب میدادیم در برابر جهان و ملل متحد چه جواب می گفتم) ولی متاسفانه قبول نکردند.

فردا صبح روز چهار شنبه مزدک و کاویانی سرخود به گارنیزیون کابل رفتند و انجا اعلان کردند که گویا ما تمام صلاحیت ها را دیشب از نجیب گرفتیم. یعنی عملاً او خلع قدرت شده است.  (هیئت اجرائیه یک حزب چه حق دارد – لویه جرگه- قانون اساسی و نورم های دولت و حکومت چه شد. یکی آن مهم نبود زیرا کودتا داشت حلقات آن تکمیل می شد و ضرورت برعایت قانونیت چه بود ؟) حدود ساعت ۱۱ بجه عظیمی نزدم آمد یا روانه اش کرده بودند و خواستار استعفای من شد. جواب باز همان بود که امروز بینان سیوان می اید، هر اقدام من بعد از صحبت با وی انجام می شود.

*****

صبح وقت بدون اجازۀ سرقوماندان به دستور بیوروی سیاسی طیاره های متعدد به بلخ پرواز کرده بود تا افراد دوستم را گویا ظاهراً برای دفاع کابل و اصلاً برای تکمیل کودتا وارد میدان هوایی کابل کنند. از قوماندان هوایی و مدافعۀ هوایی – فتاح تیلفونی پرسیدم به امر کی این کار را کردی. گفت به امر بیوری سیاسی از کمیتۀ مرکزی.  گفتم، سر قوماندان چه شد، دولت چه شد که باز بیوروی سیاسی عنان قدرت را بدست گرفت. فوراً طیاره ها را دوباره بخوای. گفت: صاحب همه طیاره ها پر از نفر بالای میدان کابل رسیدند. به این ترتیب افراد دوستم و جمعیت اسلامی مشترکاً وارد میدان کابل هم شدند.

*****

نزدیکی شام (شام روز چهارشنبه ۲۶ حمل ۱۳۷۱) وکیل به دفتر من آمد که گویا من با بریالی جنگ کردم، همه چیز را تسلیم کردند صرف دوستم نه مخالفین نیز با او یکجا امدند. و اظهار دوستی ها و پشیمانی ها و اشک ریختن ها کرد و مرا به اغوش کشید و خدا حافظی کرد. دردل گفتم که نجیب یکی اش خوفیصله کرد که حساب توخو امشب تمام است. . . درین میان پیوسته وکیل به خانه تیلفون می کند که ما منتظر بینان سیوان هستیم امد، نامد. اصلاً مرا چک می کند که در خانه استم یا نه . . . دیدند که من مانند سنگ در جای خود مستقر استم و بجایی شورنخوردیم...

*****

نان شب را با توخی و احمدزی در دفتر خوردیم و بطرف خانه امدیم تادر آنجا معطل امدن و ملاقات بینان سیوان باشیم. از طرف دیگر پیوسته با بینان سیوان از کابل به پاکستان در تماس استیم و او اطمینان میدهد که کار کمیته (کمیته غیر جانبدار) را به انجام رسانیده و امشب به کابل میرسد و ضمناً بینن سیوان تقاضا کرده که کمیته خواهش دارد که قبل از امدن ما بروز جمعه (۲۸ حمل ۱۳۷۱) نجیب باید کابل را ترک گوید. و اکنون است شب پنجشنبه یعنی این شب و یا روز پنجشنبه اینکار باید صورت گیرد...
 

این ها (کودتاچیان) به این فکر افتادند و شاید نزد خود حدس زده باشند که مبادا نجیب از بینان سیوان نخواهد که یک چند صد نفر عسکر ملل متحد وارد میدان هوایی کابل نشود و کودتای گویا موفق شان ناکام نشود.

ساعت دوازده ونیم (شب پنجشنبه) خدا ببخشد یعقوبی صاحب تیلفون کرد و بمن اطمینان داد که از پاکستان اطلاع رسیده که کمیته اماده شده است و روز جمعه می آید. گفتم خبر دارم و از نزد من استعفا میخواهند آنرا اماده ساخته ام و اینکار را انجام میدهم. 

دیدم ساعت دو شب شد. سه معاون بینان سیوان در کابل دو سیاسی و یک نظامی وارد قصر نمبر یک شدند و گفتند که بینان سیوان بمیدان کابل امده، طیاره اش را محاصره کرده اند . ویرا نمی گذارد که پیاده شود و اصرار دارند که دوباره پرواز کند. به تلفون ها رفتم که همه قطع شده بودند. بدون آنکه معطل موتر خود شوم من و جفسر و احمدزی و توخی سوار موترهای ملل متحد شده با معاونین آنها یکجا خواستیم به گارنیزیون برویم تا معلوم کنیم چرا بینان سیوان را نمی مانند. در چهار راهی مارا استاد کردند. نام شب میدهیم کس توجه نمیکند. خود را معرفی مینمائیم، می گویند میشناسیم که رئیس صاحب استید، پس بگذارید برویم ، اجازه نیست . دفعتاً همه پروت کردند وگیت های تفنگ را کشیدند وفضل خداوند که موتر ها از ملل متحد است. با واکی تاکی به خیالم با گارنیزیون تماس می گرفتند و این ها میگویند که موتر ها از ملل متحد است و از آنجا امر فیر نمی دهند که فیر بالای موتر های ملل متحد مسئولیت کلان دارد بعد از معطل شدن چند دقیقه دوباره برگشتیم و چون تیلفون های خانه قطع بودند تصادفاً امدیم دفتر ملل متحد در اسگاپ که تیلفونی با گار نیزیون تماس بگیریم. امدیم به اسکاپ. وقتی ازینجا تیلفون کردم تصادفاً عظیمی برداشت.

برایش گفتم که هر چه می کنید مختارید ولی نمایندة سرمنشی را در میدان هوایی معطل نگهداشته اید و اینک از دفتر ملل متحد من با سرمنشی  به تماس می شوم. مسئولیت و عواقب تمام مسایل اگر بنان سیوان بدفتر نرسد بدوش شما خواهد بود. برایم گفت که نمیدانم صاحب! لچک ها امده اند، نمی فهمم چی میکنند، اینک من ودلاور میرویم و بینان سیوان را میآوریم. (این ها میخواستند بنان سوان را از میدان رخصت کنند و بعداً با خاطر جمعی به داد بنده حقیر و فقیر برسند که بنده چیزی که هیچ در فکر ما نبود به آنجا امده بودیم که گویا تیلفون بکنیم و برویم منتظر بنان سیوان در خانه باشیم.)  دیدیم که طرف های چهار بجة صبح عظیمی وارد اسگاپ شد و بنان سوان را با خود اورد. رسم تعظیم بجا آورد و خواهش کرد که صاحب! بخاطر امنیت شما دو تانک و چند زره پوش و یک قوت به اطراف اسگاپ اورده ام تا شما در اینجا مصئون باشید و خواهش می کنیم که از اینجا خارج نشوید و به این ترتیب مادر اسگاپ باقی ماندیم ...

می بینید که نشستن در اینجا را نیز ما دست و پا نکرده ایم حوادث و واقعات که خود را به ان سپرده بودیم ما را به اینجا کشانید...

*****

شام یکشنبه یعنی شب دوشنبه سالنگ رادر سازش تسلیم کردند وقوت های ما و مخالفین یکجا شدند، دوشنبه آرام بودند. شب سه شنبه و صبح آن جبل السراج (گارنیزیون فرقه ۲) وچاریکار را یکجایی تسلیم و اشغال کردند، تمام فشار را روز سه شنبه انداختیم تا میدان هوایی بگرام را حفظ کنیم غافل ار آنکه درآنجا نیز سازش صورت گرفته بود. تمام روز سه شنبه را از دلاور گرفته تا عظیمی و با به جان قهرمان (فعلاً قومندان گارنیزیون) بمن اطمینان میدادند که بگرام دفاع می شود اما ساعت دوازده ونیم شب چهار شنبه (که فردایش چهار شنبه است) بغیر از انجنیر نظر که قبلاً گفتم که در راس هیئتی به هند در سفر بود دیگر تمام اعضای اصلی و علی البدل بیروی سیاسی وارد دفتر کار من در ریاست جمهوری شدند و گفتند که ما همه بعد از جرو بحث طولانی در کمیتة مرکزی و رسیدن به یک فیصله نزد شما آمده ایم.

بفرمائید چه فیصله با خود آورده اید!

لایق به حیث نطاق شان اول صحبت کرد و مقدمه و تمهیدگذاشت سخن های عام. راستش را پرسان کنید من نفهمیدم که مقصدش چیست. گفتم مقصدت را نفهمیدم، مشخص بگوئید. فرید مزدک سخن گفتن را شروع کرد بعد از صحبت از من خواست تا اجازه بدهم فردا اعلامیه را از جانب هیئت اجرائیة حزب تنظیم و نشر نماید و موقف خود را ابراز کنند. من برایشان گفتم شما بروید روی اعلامیه کار کنید. فردا اعلامیه را می بینم . قبل از آمدن بینان سوان نمایندة سرمنشی که فردا می آید و بدون مشوره باوی اعلامیه را چاپ و نشر نکنید.

درین وقت زنگ تیلفون آمد. گوشی را برداشتم ، دیدم عظیمی است و گفت که متاسفانه باوجود تمام اطمینان های که بشما داده بودیم ، بگرام نیز سقوط کرد.

(باید در نظر داشت که در تمام این مناطق جنگ واقع نمی شود بلکه بدون آنکه بینی کسی خون شود گارنیزیون ها یکی پس از دیگری در سازش یکجائی قوت های دوست و مخالف تسلیم می شود و گویا سقوط می کنند.)

دادن اطلاع تیلفون سقوط بگرام را هم همینطور تنظیم کرده بودند تا در وقت نشست جلسۀ بیوروی سیاسی زنگ زده شود و همه در حضور هم از مسئله آگاه شویم تا اعضای دیگر بیوروی سیاسی در پرتو این مسئله که گویا وضع خطرناک شده است پیشنهادات دیگر قبلا آماده شده و فیصله شده را طرح کنند و بر من تحمیل نمایند. جنرال رفیع گفت (بخیالم اوازعمق مسائل خبر نبود) باید خط رنوی بگرام را از کار انداخت تا پرواز های هوایی جهت بمباردمان بالای کابل صورت نگیرد. وکیل وزیر خارجه فوراً گفت که رفقا! دست های من بالا است من جنگ نمیکنم اگر کسی از اعضای بیوروی سیاسی می جنگند بگوید . قوت های ما با مخالفین در جبل السراج و چاریکار بشکل مسالمت آمیز یکجا کار میکنند ضرورت به جنگ نیست. باید همه مسایل از روی تفاهم حل شود باید با مخالفین مصالحه کرد، ائتلاف کرد... دیدم معجزه واقع شده در یک شب کار ائتلاف ها و مصالحه ها به پایان رسیده است. چقدر خوب آنهم وزیر خارجه که کارش باید با خارج و ملل متحد باید باشد نه با قوماندان های داخلی. ولی به یک بارگی درین عرصه مقدم شده است، مبارکش باشد.

یکی از اعضای بیوروی سیاسی هم مخالفت نکرد همه خاموش نشسته بودند . کاویانی رشتة سخن را گرفته سرانجام پیشنهاد کرد که اگر نجیب صلاحیت ها را بما منتقل سازند. گفتم کدام صلاحیت ها؟ وقتی که از مدت بیشتر از چهل روز بلخ را تسلیم کرده اید عملاً جلسة بیوروی سیاسی در کمیته مرکزی هر روز دایر است بدون موجودیت نجیب، و گویا با صلاحیت برای حل مسایل شمال مصروف کار استید (در حالیکه درین مدت این پرابلم شمال و مزار را نه تنها حل نکرده بودند بلکه آنرا تقویت و حلقات دیگر اززنجیر توطیه ها وسازش ها را تکمیل کرده بودند که یکایک تطبیق ان شروع شده بود) گفتم چرا اینقدر وارخطا استید . فردابینان سوان می آید ما همه در پای پلان ملل متحدو اعلامیة صادرة اینجانب امضا نموده ایم، حالاپلان دیگر، سازش با قوماندان ها – تسلیمی قوت ها وغیره همه در حقیقت کودتا در برابر پلان ملل متحد بوده وزیر پا نمودن امضا های خود تان است و ...

وکیل گفت اگر نمایندة سرمنشی ملل متحد می آمد تا حالاباید می آمد ما نمیتوانیم زیاد معطل بنشینیم، هم از زاغ میمانیم هم از رزاغ. بما اجازه بدهید که برویم پلان های خود را با قوماندانها عملی سازیم (که داشت عملی شدنش از چندی آغاز یافته بود. اما صرف میخواستند که به اجازة من اینکار را رکلام کنند که فردا اگر خوب شد خود شان کرده و مرامجبور ساخته بودند و اگر نشد بگوید کار نجیب بود، ازیک طرف با پلان ملل متحد موافقه کرد و در عمل دستور داد که باقوماندان ها ما داخل ائتلاف شده و در مقابل پلان ملل متحد کودتا کنیم) این دیگر برای همه سیاست های من که تاکنون انجام میدادم زهر قاتل بود، تصمیم گرفتم که به این راه نروم خدا کند یک نفر بیوروی سیاسی هم با من نباشد.

بریالی گفت که مخالفین استعفای شما را تقاضا دارند اگر انرا بما بسپرید (که باز بریالی خان با هر کسی که معامله دارد بسپرد و بگوید نجیب را ما مجبور کردیم و اینک استعفایش را گرفته و به شما بخاطر معامله تسلیم میکنیم و بعد از ان هم با نجیب هر چه که دلتان میخواهد بکنید.)

به ایشان گفتم که تمام اقدامات من بعد از مشوره با بینان سوان انجام خواهد پذیرفت. شما بروید یک روز دیگر هم معطل باشید و رخصت شان کردیم.

*****

دلچسپ اینکه تمام کسانی بشمول وکیل وغیره که گفتند ما فرار می کردیم و خود در تلویزیون با قلقله مدعی شدند که ما در کوچه ها و بازارها موجود خواهیم بود و امنیت سرومال مردم را تضمین خواهیم کرد، همه  ملت را تنها گذاشتند و فرار را بر قرار ترجیح دادند و اولین کسانی بودند که دست به این اقدام زدند.

این هم بازی ها و نیرنگ های روز گار...


*****

... ولی خوب شدحد اقل در زیر باران راکت ها- جنگ ها- سیلاب ها – زهرپراگنی و شیوع مرض با مردم بیچاره یکجاماندیم. این مردم بخیالم اینقدر بر ما حق داشتند ...

بقیه قصه دراز است برای آینده ها باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد